مسعود سعد سلمان:از قد تو سرو بوستان سازم وز خد تو ماه آسمان سازم
❈۱❈
از قد تو سرو بوستان سازم
وز خد تو ماه آسمان سازم
از نرگس چشم باغت آرایم
وز زلف تو تار ضیمران سازم
❈۲❈
نه نه رویت به بوستان ماند
وز روی تو رخ چو ارغوان سازم
در باغ نکو رخ تو روز و شب
دیدار تو راحت روان سازم
❈۳❈
چون عشق تو هست کاهش جانم
دیدار تو را غذای جان سازم
از بهر گلت گلاب می ریزم
وز دیده همی گلابدان سازم
❈۴❈
تا قامت همچو تیر تو دیدم
من این تن زار چون کمان سازم
از هندو رخ ظریف تر داری
در هند مکان خود از آن سازم
❈۵❈
میل تو همه به زعفران بینم
از رخ ز برات زعفران سازم
تو ساخته ای دو نار بر سوسن
من باز دو دیده ناردان سازم
❈۶❈
گر انده عشق کاروان گردد
من در دل جای کاروان سازم
فرتوت به عشقت ای صنم گشتم
خود را چه سبب همی جوان سازم
❈۷❈
کی باشد دل ز تو بپردازم
با مدح عمید شه قران سازم
خورشید زمانه نصربن رستم
کز وی در هند خان و مان سازم
❈۸❈
طبعم گهر مدیح او سازد
نشگفت اگر ز طبع کان سازم
مدحش سپه است و من همی در وی
از خاطر خویش پهلوان سازم
❈۹❈
گردونش چو صاحب جهان کردست
زان از وی صاحب جهان سازم
از ابر سخاش باغ دل دایم
ماننده روضه جنان سازم
❈۱۰❈
باد سبکست طبع او دایم
من از حلمش کهی گران سازم
از هفتم چرخ اگر گذر یابم
از همت او برو مکان سازم
❈۱۱❈
من جوزا را به بندگیش آرم
از زر کمریش بر میان سازم
وانگاه به سوی زهره بشتابم
از مدحش در دهان زبان سازم
❈۱۲❈
ای آنکه ز نعمت و ز فر تو
من در تن مغز استخوان سازم
بس روز بود ز دولت و فرت
بر چرخ ز جاه سایبان سازم
❈۱۳❈
در دل هوات روشنی دارم
بر سر ز سخات طیلسان سازم
ایرا که ز تست بر تنم جامه
در جامه هم از تو سو زیان سازم
❈۱۴❈
هستند کسان که من مر ایشان را
از دولت تو به خان و مان سازم
روبه بودم بلا و هور اکنون
خود را شیر نر ژیان سازم
❈۱۵❈
جود تو ز نعمتم کند قارون
زانکه نغمات بی گمان سازم
جاوید بقای جاه تو خواهم
تا شغل ثنات جاودان سازم
❈۱۶❈
کردست مرا مدیح تو پیدا
چون یاد مدیح تو نهان سازم
هر جا که سم ستور تو آید
من قبله خویش خاک آن سازم
❈۱۷❈
هر در که در ورود نکو خواهت
من تکیه خود همی بر آن سازم
در خانه به بندگیت بنشینم
وز دانش باغ غیب دان سازم
کامنت ها