مسعود سعد سلمان:این عقل در یقین زمانه گمان نداشت کز عقل راز خویش زمانه نهان نداشت
❈۱❈
این عقل در یقین زمانه گمان نداشت
کز عقل راز خویش زمانه نهان نداشت
در گیتیای شگفت کران داشت هرچه داشت
چون بنگرم عجایب گیتی کران نداشت
❈۲❈
هرگونه چیز داشت جهان تا بنای داشت
ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت
پاینده باد ملکش و ملکی است ملک او
که ایام نوبهار چنان بوستان نداشت
❈۳❈
گشت آن زمان که ملکش موجود شد جهان
دلشاد و هیچ شادی تا آن زمان نداشت
آن جود و عدل دارد سلطان که پیش از این
آن جود و عدل، حاتم و نوشیروان نداشت
❈۴❈
هنگام کر و فر وغا تاب زخم او
شیر ژیان ندارد و پیل دمان نداشت
ای پادشاه عادل و سلطان گنج بخش
هرگز جهان ملک چو تو قهرمان نداشت
❈۵❈
امروز یاد خواهم کردن ز حسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت
بونصر پارسی ملکا جان به تو سپرد
زیرا سزای مجلس عالی جز آن نداشت
❈۶❈
جان داد در هوات که باقیت باد جان
اندر خور ثنا جز آن پاک جان نداشت
جانهای بندگان همه پیوند جان توست
هر بنده جز برای تو جان و روان نداشت
❈۷❈
آن شهم کاردان مبارز که مثل او
این دهر یک مبارز و یک کاردان نداشت
مرد هنر سوار که یک باره از هنر
اندر جهان نماند که او زیر ران نداشت
❈۸❈
کس چون زبان او به فصاحت زبان ندید
کس چون بیان او به لطافت بیان نداشت
او یافت صد کرامت اگر مدتی نیافت
او داشت صد کفایت اگر سو زیان نداشت
❈۹❈
اندیشهٔ مصالح ملک تو داشتش
و اندوه سو زیان و غم خانمان نداشت
در هرچه اوفتاد بد و نیک و بیش و کم
او تاب داشت تاب سپهر کیان نداشت
❈۱۰❈
شصت و سه بود عمرش چون عمر مصطفی
افزون از این مقامی اندر جهان نداشت
آن ساعت وفات که پاینده باد شاه
روی نیاز جز به سوی آسمان نداشت
❈۱۱❈
مدح خدایگان و ثنای خدای عرش
جز بر زبان نراند و جز اندر دهان نداشت
آن بندگی که بودش در دل، نکرد از آنک
یک هفته داشت چرخش و جز ناتوان نداشت
❈۱۲❈
این مدح خوان دعا کندش زان که در جهان
کم بود نعمتی که بر این مدح خوان نداشت
بر بنده مهر داشت چهل سال و هرگز او
بر هیچ آدمی دل نامهربان نداشت
❈۱۳❈
صاحب قران تو بادی تا هست مملکت
زیرا که مملکت چو تو صاحب قران نداشت
فرزندکانش را پس مرگش عزیزدار
کاو خود به عمر جز غم فرزندکان نداشت
کامنت ها