مسعود سعد سلمان:شب آخر شد از جهان شب من که نگرددش روز پیرامن
❈۱❈
شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
❈۲❈
که بر اطراف چرخ زنگاری
به کواکب بدوختش دامن
از سیاهی شب به رنگ و به شکل
بود چون ماه منخسف روزن
❈۳❈
ریخته دهر قیر بر صحرا
بیخته چرخ دوده بر برزن
چرخ گردان چو خسروان بزرگ
در و گوهر نشانده بر گرزن
❈۴❈
چون به نظاره در سپهر کبود
بنگرستم چنان فتادم ظن
کز شهاب و مجره بر گردون
زر و تیغ است بر محک و مسن
❈۵❈
چون بدیدم که صبح باز گرفت
از چراغ ستارگان روغن
شاد گشتم بدانکه دانستم
که چو خورشید دید خواهم من
❈۶❈
طلعت آنکه نور طلعت او
می فروزد چو آفتاب زمن
پادشا بوالمظفر ابراهیم
آسمان خوی و ابر پاداشن
❈۷❈
آن ستوده چو فضل در هر باب
وآن گزیده چو فخر در هر فن
هیبتش گرنه دست داودست
موم چون گرددش همی آهن
❈۸❈
ای تو از خلق چون خرد ز روان
تنت از دهر همچون سر ز بدن
نیست رای تو را ظلام خطا
نیست جود تو را غبار منن
❈۹❈
مجلس تو ز تو به شب روز است
صفه تو ز تو شده گلشن
مسند از روی تو به نور چو چرخ
مجلس از لفظ تو به در چون عدن
❈۱۰❈
مجلست جز خلاف را منبع
درگهت جز نیاز را مأمن
مشک شد خاک زیر پای ولیت
مار شد در کف عدوت رسن
❈۱۱❈
دشمنت را نماند یک تن دوست
دوستت را نماند یک دشمن
باد و خاکی گه شتاب و درنگ
آب و ناری به رای و پاداشن
❈۱۲❈
با رفیقان و پیش مهمانان
عید تو مورد گشت روی سمن
در مصاف تو از شهاب سهام
نتواند گریخت اهریمن
❈۱۳❈
گر عدوی تو آفتاب شود
کندش خشم تو چو نجم پرن
با سر تیغ و گردن گرزت
سر سرخست و گردن گرزن
❈۱۴❈
از نهیب شکستن و بستن
سر گردن بخست و گردن تن
ناچخ تیغ تو زر اندودست
هر دو روئین گذار و شیر اوژن
❈۱۵❈
زانکه افسان تیغ و ناچخ تو
ترک خودست و غیبه جوشن
ای یلان پشت رزم می نمایید
کز پی رزم زنده شد بهمن
❈۱۶❈
ای گرازان هلاجهان گیرید
که جهان را پدید شد بیژن
ای ضحی کرده عقل را ایام
ای برافکنده روزگار فتن
❈۱۷❈
هر که هست از سخن گرفت شرف
باز از تو شرف گرفت سخن
از عطارد فصیح تر بودم
چو زحل کرده ای مرا الکن
❈۱۸❈
گر بر آتش نهی مرا چون موم
ور در آب افکنیم چون چندن
در صفات توام به باغ ثنا
می سرایم چو فاخته به چمن
❈۱۹❈
گر مرا دیده و زبان از تو
نیست امروز جاری و روشن
این و آن را به کوری و گنگی
باد نهزان تنگ چشم و دهن
❈۲۰❈
تا همی گل دمد به فروردین
سوسن آید به بار در بهمن
شاد بادی به طبع همچون گل
تازه بادی به روی چون سوسن
❈۲۱❈
در سلامت به مجلس میمونت
باز آورده ایزد ذوالمن
کامنت ها