مسعود سعد سلمان:بگذشت ز پیش من نگار من با موی سمور و باخز ادکن
❈۱❈
بگذشت ز پیش من نگار من
با موی سمور و باخز ادکن
تابنده ز موی روی چون ماهش
چونانکه مه از میانه خرمن
❈۲❈
چون سرو و به سرو بر مه و زهره
چون ماه و به ماه بر گل و سوسن
آن روشن و تیره عارض و زلفش
چون روی پری و رای اهریمن
❈۳❈
بر بسته میان و در زده ناوک
بگشاده عنان و در چده دامن
گفتم که بکش عنان مکن تندی
ای تند سوار کره توسن
❈۴❈
ای جعد تو بر شکسته چون زلفت
چون جعد و چو زلف عهد من مشکن
ای سوخته بر تو خاصه و عامه
وی شیفته گشته بر تو مرد و زن
❈۵❈
شایسته تری ز عقلم اندر سر
بایسته تری ز جانم اندر تن
بفشان سر آن دو زلف را از گرد
وان گرد درین دو دیده بپراکن
❈۶❈
تا دیده تیره گشته از گریه
از گرد دو زلف تو شود روشن
گفتا که سر دو زلف نفشانم
مشک است و عبیر بر دو زلف من
❈۷❈
گرد سپه شهنشه غازی
محمود شه یگانه در هر فن
آن بار خدای خاتم و خنجر
آن بار خدای یاره و گرزن
❈۸❈
ای آنکه به گاه کوشش و بخشش
دشمن مالی و مال را دشمن
ببنند نبشته ناصح و حاسد
بر کلک و حسام دیده معدن
❈۹❈
آن در مجلس بر آنکه لانیأس
وین در میدان بر اینکه لاتأمن
ای بیژن روزگار و از سهمت
بر دشمن تو جهان چه بیژن
❈۱۰❈
آبستن شدن به فتح ها تیغت
پیداست نشان روی آبستن
آنک بنگر ز روی او یکسر
کارام نماندش گه زادن
❈۱۱❈
تا دسته چتر و ناچخت شاها
از چندان کرده اند و از چندن
اینجا ز نهیب زرد چون شمشاد
آنجا ز نشاط سرخ چون روین
❈۱۲❈
ای شاه جهان تو بندگان داری
چون رستم و طوس و بیژن و قارن
لشکر کش و قلعه گیر و دشمن کش
پیل افکن و شاه گیر و شیر اوژن
❈۱۳❈
تا هر ساعت یکی تو را بنده
فتحی آرد تو را زهر معدن
آن کس که برون نهد ز خطت سر
وز امر و مثال تو کشد گردن
❈۱۴❈
بندی گردد رکاب بر پایش
طوقی گرددش جیب پیراهن
چون آهن و سنگ سوخته بادا
دشمنت بر آتش غم و شیون
❈۱۵❈
جفت تو همیشه دولت عالی
یار تو همیشه ایزد ذوالمن
این شعر بدان طریق گفتم من
«کای فتنه برزن آستین برزن »
کامنت ها