مسعود سعد سلمان:روزگاری است سخت بیبنیاد کس گرفتار روزگار مباد
❈۱❈
روزگاری است سخت بیبنیاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده متابع رنگ
باز بینم شده مطاوع خاد
❈۲❈
نه به جز سوسن ایچ آزادست
نه به جز ابرهست یک تن راد
نه نگفتم نکو معاذالله
این سخن را قوی نیامد لاد
❈۳❈
مهترانند مفضل و هر یک
اندر افضال جاودانه زیاد
نیست گیتی به جز شگفتی و نیز
کار من بین که چون شگفت افتاد
❈۴❈
صد در افزون زدم به دست هنر
که به من بر فلک یکی نگشاد
در زمان گردد آتش و انگشت
گر بگیرم به کف گل و شمشاد
❈۵❈
بار انده مرا شکست آری
بشکند چون دوتا کنی پولاد
نشنود دل اگر بوم خاموش
نکند سود اگر کنم فریاد
❈۶❈
گرچه اسلاف من بزرگانند
هر یک اندر همه هنر استاد،
نسبت از خویشتن کنم چو گهر
نه چو خاکسترم کز آتش زاد
❈۷❈
چون بد و نیک زود میگذرد
این چو آب آن یکی دگر چون باد
نز بد او به دل شوم غمگین
نه ز نیکش به طبع گردم شاد
❈۸❈
این جهان پایدار نیست از آن
که بر آبش نهاده شد بنیاد
کامنت ها