مسعود سعد سلمان:ای تیغ شاه موسم کارست کار کن وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن
❈۱❈
ای تیغ شاه موسم کارست کار کن
وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن
چون نام شهریار کن ایام شهریار
یک سر زمانه بر اثر شهریار کن
❈۲❈
از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه
در دست او همه عمل ذوالفقار کن
چون باد خیز و آتش پیشکار برفروز
چون ابر بارو و راه ظفر بی غبار کن
❈۳❈
وقت نشاط تست به دست ملک بخند
وز خرمی خزان را فصل بهار کن
خواهی شراب خوردن و خون باشد آن شراب
از کارزار صحن جهان لاله زار کن
❈۴❈
آن قبضه مبارک شاه جهان ببوس
زان قبضه مبارک او افتخار کن
در رزمگاه نوبت خدمت به تو رسید
خدمت به رزمگاه ملک بنده وار کن
❈۵❈
با فتح همعنانی امروز فتح را
با خویشتن به خدمت او دستیار کن
ترکان رزمساز عدو سوز شاه را
بر مرکبان نصرت و دولت سوار کن
❈۶❈
شاه جهان حصار گشادست باک نیست
بر دشمنان شاه جهان را حصار کن
در دیده عدوش ز خون رست لعل گل
آن لعل گل که رست در آن دیده خار کن
❈۷❈
رایان هند را و هزبران سند را
در بیشه ها بیاب و به یک جا بشار کن
بتخانها بسوز و بتان را نگون فکن
در کارزار بر دشمنان کار زار کن
❈۸❈
در دست شهریار به هر حمله در نبرد
یک فتح کرده بودی اکنون هزار کن
در کار کرد سطوت سلطان روزگار
تاریخ نصرت و ظفر روزگار کن
❈۹❈
گردون به تو مفوض کردست کار رزم
ای دستیار کاری وقتست کار کن
در کارزار دشمن چیزی مشعبدی
رغبت نمای و دست سوی کارزار کن
❈۱۰❈
مهره ز پشت و گردن رایان بود تو را
زان مهره لعبت شعبده ها آشکار کن
گر تخم فتح خواهی کشتن به بوم هند
خون ران و دشت ها همه پر جویبار کن
❈۱۱❈
خون خوردنست خوی تو گرت آرزو کند
تا خون خوری شبیخون بر گنگبار کن
از بیخ و اصل بتکده گنگ را بکن
آنگاه قصد بتکده قندهار کن
❈۱۲❈
از دهر عیش و روز بداندیش ملک را
هم طعم زهر قاتل و هم رنگ قار کن
در مغز بدسگال فرو شو چو آفتاب
روزش به گریه چون شب دیجور تار کن
❈۱۳❈
در عدل ملک پرور و صد تقویت بکن
وآن تقویت به قوت پروردگار کن
قد عدو ز هول تو چون چفته مار گشت
اکنون سرش به ضرب چنو کفته نار کن
❈۱۴❈
ای تیغ جانشکاری و وقت شکار تست
جانها ز بت پرستان یکسر شکار کن
ای آبدار تیغ به هند آتشی فروز
آفاق جمله پر ز دخان و شرار کن
❈۱۵❈
بی رنگی ار چه هستی زنگارگون به خون
شنگرف ساز و روی زمین را نگار کن
هر معجزه که داری در ضرب کار بند
هر قاعده که دارد دین استوار کن
❈۱۶❈
صافی عیار گوهری از آتش نبرد
هر ملک را به گوهر صافی عیار کن
ناورد کرد خواهد رخش ملک به رزم
سرهای بت پرستان پیشش نثار کن
❈۱۷❈
اوباش را نباشد نزدیک او محل
مغز سر سران ویلان اختیار کن
در مرغزار پنجه شیران شرزه را
بی کار همچو پنجه سرو و چنار کن
❈۱۸❈
در کار شو برهنه و از فتح و از ظفر
مردین و ملک را تو شعار و دثار کن
تو چرخ پر ستاره و از گوهر ملک
مانند چرخ گرد ممالک مدار کن
❈۱۹❈
ای نورمند قسم نکو خواه نور ده
وی نار فعل خط بداندیش نار کن
ای مار زخم دیده مارست گوهرت
از زخم کام جان عدو کام مار کن
❈۲۰❈
آن گرز گاوسارت باری مساعدست
اندر مصاف یاری آن گاوسار کن
تو آبدار و رخش جهاندار تابدار
ای آبدار نصرت آن تابدار کن
❈۲۱❈
ای کامگار زخم کم و بیش شرق و غرب
بر کام و نهمت ملک کامگار کن
جرمی بدیع وصفی وصف بدیع خویش
اندر بدیع گفته من یادگار کن
❈۲۲❈
امروز داد و دولت و دین در جوار تست
یاری ده و رعایت حق جوار کن
ای بی قرار در کف شه بی قرار باش
اطراف را قرار ده و با قرار کن
❈۲۳❈
بر بای عمرهای ملوک جهان همه
بر تخت و ملک و عمر ملک پایدار کن
کامنت ها