مسعود سعد سلمان:ملک ملک ارسلان ساکن روض الجنان
❈۱❈
ملک ملک ارسلان
ساکن روض الجنان
شاه زمانه فروز
خسرو صاحبقران
❈۲❈
رایت و رایش بلند
دولت و بختش جوان
همت او آفتاب
رتبت او آسمان
❈۳❈
مطرب راهی بزن
راوی بیتی بخوان
فی ملک عدله
یخدمها النیران
❈۴❈
ای بدل اردشیر
وی عوض اردوان
بنده امرت سپهر
بسته حکمت جهان
❈۵❈
ای ملک کامران
خسرو صاحبقران
دوش به خواب اندرون
وقت سپیده دمان
❈۶❈
آمد نزد رهی
روان نوشیروان
گفت که مسعود سعد
شاعر چیره زبان
❈۷❈
دیدی عدلی که خلق
یاد ندارد چنان
دید کآباد کرد
جمله زمین و زمان
❈۸❈
عدل ملک بوالملوک
شاه ملک ارسلان
در صفت عدل او
مدح به گردون رسان
❈۹❈
ورچه امروز هست
تنت چنین ناتوان
چو گرددت تن درست
و ایمن گردی به جان
❈۱۰❈
تو وصف این عدل کن
به وصف نیکو بیان
درین معانی به شعر
بساز ده داستان
❈۱۱❈
ای ملک مال ده
خسرو گیتی ستان
سیاست ملک را
پیش تو در یک زمان
❈۱۲❈
جمع شد از هر سویی
دویست کوه روان
جمله بر آن هر یکی
یک اژدهای دمان
❈۱۳❈
بر سر هر پیل مست
نشسته یک پیلبان
برین سیاست که رفت
ای ملک کامران
❈۱۴❈
قحط چو باران نشاند
رحمت تو از جهان
احسنت ای پادشاه
شاد به گیتی بمان
❈۱۵❈
داشتن ملک و دین
جز که چنین کی توان
خلق جهان را همه
کودک و پیر و جوان
❈۱۶❈
به جود کردی غنی
به عدل دادی امان
زایل کردی شها
ز خلق نرخ گران
❈۱۷❈
جانشان دادی همه
که اصل جانست نان
خلق به گیتی ندید
چون تو شهی مهربان
❈۱۸❈
زین پس دزدان شوند
بدرقه کاروان
بیش نترسد ز گرگ
بر رمه مرد شبان
❈۱۹❈
ز جود خالی نه ای
حظی داری از آن
عدل تو بر ملک و دین
جود تو بر گنج و کان
❈۲۰❈
چون تو نبودست و نیست
خسرو فرمان روان
عادلی و عدل تو
رسید در هر مکان
❈۲۱❈
شاها با عدل و ملک
زنده بمان جاودان
کامنت ها