مسعود سعد سلمان:روز نوروز و ماه فروردین آمدند ای عجب ز خلد برین
❈۱❈
روز نوروز و ماه فروردین
آمدند ای عجب ز خلد برین
تاجها ساخت گلبنان را آن
حله ها بافت باغ ها را این
❈۲❈
باد فرخنده بر عمید اجل
خاصه پادشاه روی زمین
عمده دین و ملک ابوالقاسم
که بیاراست روی ملک به دین
❈۳❈
آن بزرگی که رایت همت
بگذرانید از اوج علیین
به ذکا کرد ملک را ثابت
به دها داد فتنه را تسکین
❈۴❈
هنر از رای او برد تعظیم
خرد از طبع او کند تلقین
عزم او را مضای بادبزان
حرم او را ثبات کرده متین
❈۵❈
این یکی را زمانه زیر رکاب
وان یکی را سپهر زیر نگین
نور و ظلمت بود به عفو و به خشم
آب و آتش بود به مهر و به کین
❈۶❈
نه عجب گر ز داد او زین پس
خویش گردد تذرو را شاهین
شاد باش ای جهان به روی تو شاد
غم نصیب عدوست شاد نشین
❈۷❈
نه چو تو گاه بزم ابر بهار
نه چو تو وقت رزم شیر عرین
راست گویی ز بهر تیغ و قلم
آفریده شد آن خجسته یمین
❈۸❈
بنده خویش را معونت کن
ای جهان را شده به عدل معین
هر که خواهد همیشه شادی تو
نبود در همه جهان غمگین
❈۹❈
شب نخسبم همی ز رنج و عنا
نیست حاجت به بستر و بالین
گر به تو نیستی قوی دل من
چکدی زهره من مسکین
❈۱۰❈
از تو بودی همه تعهد من
گاه محنت به حصن های حصین
جان تو دادی مرا پس از ایزد
اندرین حبس و بند باز پسین
❈۱۱❈
به خدایی که صنع و حکمت او
ماند از گردش شهور و سنین
که به باقی عمر یک لحظه
رو نتابم زخدمتت پس ازین
❈۱۲❈
سازم از جود تو ضیاع و عقار
گیرم از مدح تو رفیق و قرین
ببرد چون به روی تو نگرم
شادی تو ز روی بختم چین
❈۱۳❈
فخرم آن بس بود که هر روزی
بر بساطت نهم به عجز جبین
تا بود بر فلک طلوع و غروب
تا بود در زمان مکان و مکین
❈۱۴❈
باد چرخ محل و رتبت تو
روشن از ماه و زهره و پروین
باد باغ نشاط و نزهت تو
خرم از لاله و گل و نسرین
❈۱۵❈
من مبارک زبان و نیک پیم
هم چنین باد و هم چنین آمین
کامنت ها