مسعود سعد سلمان:ای به رادی بلند ملک آرای چشم بد دور از آن مبارک رای
❈۱❈
ای به رادی بلند ملک آرای
چشم بد دور از آن مبارک رای
چون قضا نام تو زمانه نورد
چون دعا قدر تو فلک پیمای
❈۲❈
آفتابی برای دهر افروز
آسمانی به جاه گردون سای
من درین حبس چند خواهم بود
مانده بندی گران چنین بر پای
❈۳❈
هفت سالم بکوفت سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعه نای
بند بر پای من چو مار دو سر
من بر او مانده همچو مار افسای
❈۴❈
در مرنجم کنون سه سال بود
که ببندم در این چو دوزخ جای
ناخن از رنج حبس روی خراش
دیده از درد بند خون پالای
❈۵❈
گر مرا از میانه زندان
در رباید جهان مرد ربای
به خدای ار دگر چو من یابند
پس ازین هیچ پادشاه ستای
❈۶❈
نشنود گوش هیچ مدح نیوش
در جهان هیچ گوش مدح سرای
نه چون من بود یک ثناگستر
نه چو من هست یک سخن پیرای
❈۷❈
نه ازین پس نبود خواهم نه
نه چنین ژاژ خای خام درای
بر گرفتم دل از وسیلت شعر
تا نگوید کسی که ژاژ مخای
❈۸❈
توبه کردم ز شعر از آنکه ز شعر
بدم آید همی به هر دو سرای
این سرایم عذاب بوده بود
وای از آن هول روز محشر وای
❈۹❈
ای گشاده هزار بسته چرخ
بسته محنت مرا بگشای
دست بخشایش تو نیک قویست
بر من پیر ناتوان بخشای
❈۱۰❈
روزگار مرا همایون کن
سایه بر من فکن چو پر همای
دل من شاد کن به فرزندان
روی آن خرد کان مرا بنمای
❈۱۱❈
این کلام خدای هست شفیع
نزد تو این بزرگوار خدای
تا بماند همی زمانه بمان
تا بپاید همی سپهر بپای
❈۱۲❈
هر چه بفزایدت فلک دولت
تو کریمی به شکر آن بفزای
رادی و مکرمت بخواهد ماند
جز به رای و مکرمت مگرای
کامنت ها