مسعود سعد سلمان:بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو؟ واکنون صفات خویش کنم یا صفات تو؟
❈۱❈
بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو؟
واکنون صفات خویش کنم یا صفات تو؟
رفتی و هست بر جا از تو ثنای خوب
مردی و زنده ماند ز تو مکرمات تو
❈۲❈
دیدی قضای مرگ و برون رفتی از جهان
نادیده چهرهٔ تو بنین و بنات تو
خلقی یتیم گشت و جهانی اسیر شد
زین در میان حسرت و غربت ممات تو
❈۳❈
گر بسته بود بر تو در خانهٔ تو بود
بر هر کسی گشاده طریق صلات تو
تو ناامید گشتی از عمر خویشتن
نومید شد به هرجا از تو عفات تو
❈۴❈
نالد همی به زاری و گرید همی به درد
آن کس که یافتی صدقات و زکات تو
بر هیچکس نماند که رحمت نکردهای
کز رحمت آفرید خداوند ذات تو
❈۵❈
مانا که پیش خواست ترا کردگار از آنک
شادی نبود هیچ ترا از حیات تو
خون جگر ز دیده برون افکند همی
مسکین برادر تو سعید از وفات تو
❈۶❈
گوید که با که گویم اکنون غمان دل
وز که کنون همی شنوم من نکات تو
اندوه من به روی تو بودی گسارده
و آرام یافتی دل من از عظات تو
❈۷❈
جان همچو خون دیده ز دیده براندمی
گر هیچ سود کردی و بودی نجات تو
از مرگ تو به شهر خبر چون کنم که نیست
دشمنترین خلق جهان جز نعات تو
❈۸❈
ایزد عطا دهادت دیدار خویشتن
یکسر کناد عفو همه سیئات تو
کامنت ها