مسعود سعد سلمان:ای سرد و گرم چرخ کشیده شیرین و تلخ دهر چشیده
❈۱❈
ای سرد و گرم چرخ کشیده
شیرین و تلخ دهر چشیده
اندر هزار بادیه گشته
بر تو هزار باد وزیده
❈۲❈
بیحد بنای آز کآشفته
بیمر لباس صبر دریده
در چند کارزار فتاده
در چند مرغزار چریده
❈۳❈
اقلیمها به نام سپرده
در دشتها به وهم دویده
در بحرها چو ابر گذشته
در دشتها چو باد تنیده
❈۴❈
در سمجهای حبس نشسته
با حلقههای بند خمیده
بیبیم در حوادث جسته
بیباک با سپهر چخیده
❈۵❈
اندوه، بوتهٔ تو نهاده
اندیشه، آتش تو دمیده
گردون ترا عیار گرفته
یک ذره بر تو بار ندیده
❈۶❈
اعجاز گفتهٔ تو ستوده
انصاف کردهٔ تو گزیده
سحر آمده به رغبت و اشعار
از تو به گوش حرص شنیده
❈۷❈
باغی است خاطر تو شکفته
شاخی است فکرت تو دمیده
هر کس بری ز شاخ تو برده
هر کس گلی ز باغ تو چیده
❈۸❈
وین سر بریده خامهٔ بی حبر
رزق تو از تو بازبریده
افزون نمیکند ز لباده
برتر نمیشود ز ولیده
❈۹❈
وان کسوتی که بختت رشته است
نابافته است و نیم تنیده
تا چند بود خواهی بیجرم
در کنج این خراب خزیده
❈۱۰❈
چهره ز زخم درد شکسته
قامت ز رنج بار خمیده
لرزان به تن چو دیو گرفته
پیچان به جان چو مار گزیده
❈۱۱❈
جان از تن تو چست گسسته
هوش از دل تو پاک رمیده
چشمت ز گریه جوی گشاده
جسمت به گونه زر کشیده
❈۱۲❈
ادبار در دم تو نشسته
افلاس بر سر تو رسیده
نه پی به گام راست نهاده
نه می به کام خویش مزیده
❈۱۳❈
اشک دو دیده روی تو کرده
نار چهار شاخ کفیده
گویی که دانه دانهٔ لعل است
زو قطره قطره خون چکیده
❈۱۴❈
در چشم تو امید گلی را
صد خار انتظار خلیده
از بهر خوشهای را بسیار
بر خویشتن چو نال نویده
❈۱۵❈
شمشیر سطوت تو زده زنگ
شیر عزیمت تو شمیده
پر طراوت تو شکسته
روز جوانی تو پریده
❈۱۶❈
بر مایه سود کرد چه داری؟
ای تجربت به عمر خزیده
حق تو مینبیند بینی
این سرنگون به چندین دیده؟
❈۱۷❈
حال تو بیحلاوت و بیرنگ
مانند میوهای است مکیده
هم روزی آخرش برساند
ایزد بدانچه هست سزیده
❈۱۸❈
مسعود سعد چند لیی ژاژ
چه فایده ز ژاژ لییده
کامنت ها