مسعود سعد سلمان:آگاه نیست آدمی از گشت روزگار شادان همی نشیند و غافل همی رود
❈۱❈
آگاه نیست آدمی از گشت روزگار
شادان همی نشیند و غافل همی رود
دل بستهٔ هواست گزیند ره هوا
تن بندهٔ دل آمد و با دل همی رود
❈۲❈
هر باطلی که بیند گوید که هست حق
حقی که رفت گوید باطل همی رود
ماند بدانکه باشد بر کشتیی روان
پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود
کامنت ها