مسعود سعد سلمان:لعبتی را که صد هنر باشد شاید ار بر میان کمر باشد
❈۱❈
لعبتی را که صد هنر باشد
شاید ار بر میان کمر باشد
نیست لعبت لطیف گر چه لطیف
به بر عقل بی خطر باشد
❈۲❈
او یکی شاه شد که ملکش را
گفت ها لشکر و حشر باشد
قد او شعله ایست از دیدار
که درو دود را اثر باشد
❈۳❈
سخن از آتشش فروغ بود
معنی از دود او شرر باشد
شرری کز فروغ نور لقاش
بیشتر هست و بیشتر باشد
❈۴❈
راست بر ره چگونه تیز رود
وز نقابش چرا خبر باشد
اگر او را به طبع مادر زاد
دیده و گوش کور و کر باشد
❈۵❈
وگر از بیشه زاد چون که همی
همچو دریا به نفع و ضر باشد
گل و آب سیاه و تیره همی
از چه معنیش آبخور باشد
❈۶❈
گر خو از اصل بنگریم او را
آب و گل مادر و پدر باشد
خرد و جان بود نگارپرست
تا چنویی نگار گر باشد
❈۷❈
مادر نیش و نیشکر زادش
زان گهی زهر و گه شکر باشد
دشمنان زو شوند زیر و زبر
وین ازو کمترین هنر باشد
❈۸❈
زانچه اول که بودی اندر خاک
زیر بودی کنون زبر باشد
سر او پای و پای او سر شد
وین شگفتی که این گهر باشد
❈۹❈
کلک از آن نام کرده اند او را
که سرش پای و پای سر باشد
در کف خواجه چون همی پاید
کش سخن در و چهره زر باشد
❈۱۰❈
نبود پای او ز در و گهر
چونش بر دست او گذر باشد
خواجه گویم همی و خواجه به حق
خواجه بوطاهر عمر باشد
❈۱۱❈
آنکه فضلش همی مثل گردد
وانکه جودش همی سمر باشد
رای او را همی قضا راند
کش ز نابودها خبر باشد
❈۱۲❈
چرخ با قدر او زمین گردد
بحر با طبع او شمر باشد
از چنان پر هنر پدر نه شگفت
گر چنین پر هنر پسر باشد
❈۱۳❈
آفرین بر چنین پسر که به حق
زیور مسند پدر باشد
ای بزرگی که هیچ ممکن نیست
که چو تو در جهان دگر باشد
❈۱۴❈
تیر عزمت که جست حاسد را
سپر از دیده و جگر باشد
تا ببارد چو ابر در کف تو
شاخ جودت که پرگهر باشد
❈۱۵❈
آتشی گشت کین تو نه عجب
اگر ازو خلق در حذر باشد
خشم اگر بر پراکنی به زمین
آسمان را ازو خطر باشد
❈۱۶❈
لشکری را که حزمت انگیزد
همه بر نعمت ظفر باشد
جمله الفاظ او نکت زاید
همه الفاظ او غرر باشد
❈۱۷❈
داند ایزد که جز فریشته نیست
که درو این چنین سیر باشد
تا همی چرخ پر ستاره بود
تا همی ابر پر مطر باشد
❈۱۸❈
قدر تو همسر سپهر بود
رای تو همره قدر باشد
کامنت ها