مسعود سعد سلمان:هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
❈۱❈
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
❈۲❈
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
هزار جهد بکرد و به وهم او نرسید
خدایگانا جشنی است ملک را امروز
که هیچ جشنی گوش جهان چنین نشنید
❈۳❈
درین بهار بدین شادی و بدین رامش
ز چوب لاله شکفت و ز سنگ سبزه دمید
به باغ ملک تو خسرو یکی نهالی رست
کز آب دولت و اقبال و بخت بر بالید
❈۴❈
بدین مبارک شاخ ای درخت بخت تو نو
همه نسیم بزرگی و عز و ناز وزید
ازو همیشه به هر نوع سایه خواهی یافت
وزو به کام همه عمر میوه خواهی چید
❈۵❈
خجسته جشنی کردی و آنچه کردی تو
چنین سزید و به ایزد که جز چنین نسزید
به پیش خسرو خسروملک به وجه نثار
فلک سعود برافشاند و ابر در بارید
❈۶❈
بخواست ابر کزو پیشکش نثار کند
نثار او همه ناسفته بود مروارید
به روی چشم و چراغ تو چشم دولت ملک
چو گشت روشن در وقت چشم بد بکفید
❈۷❈
چو خواست ایزد تا ملک بارور گردد
خجسته شاخی کرد از درخت ملک پدید
به پیش تخت تو خسرو ملک شود شاهی
که ملک را همه شاهان بدو دهند کلید
❈۸❈
به فتح و نصرت لشکر کشد به هفت اقلیم
که بخت رایت او را بر اوج چرخ کشید
امید ملک بدو شد قوی و باد قوی
بلی و دشمنت از عمر و ملک امید برید
❈۹❈
در آن زمان که بپوشند خلعت تو به فخر
سپهر خلعت عمر ابد درو پوشید
بدید چشم جهان خلعت مبارک تو
وان یکاد بخواند و سبک بر او بدمید
❈۱۰❈
گزیده سیرت شاهی و کردگار جهان
تو را و شاه تورا از همه جهان بگزید
بروی این شاه ای شاه شاد و خرم زی
به خرمی و به شادی بخواه جام نبید
❈۱۱❈
همیشه با دید اندر جهان چو گل خندان
چو بخت وارون بر حال دشمنان خندید
کامنت ها