مسعود سعد سلمان:تو را ای چو آهو به چشم و به تگ سگانند در تگ چو مرغی به پر
❈۱❈
تو را ای چو آهو به چشم و به تگ
سگانند در تگ چو مرغی به پر
چرا با تو سازند کاهو و سگ
نسازند پیوسته با یکدیگر
❈۲❈
مهی تو که هرگز نترسی ز شب
گلی تو که تازه شوی از مطر
چو نیلوفر انس تو با حوض آب
چو لاله همی جای تو در خضر
❈۳❈
چرا هر شبی ای دلارام یار
چرا هر زمان ای نگارین پسر
به دشتی دگر بینمت خوابگاه
ز حوضی دگر بینمت آبخور
کامنت ها