مسعود سعد سلمان:چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
❈۱❈
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
❈۲❈
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
ز آب آن دو سیه زلفکان غالیه گون
کامنت ها