گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

میبدی:قوله تعالی: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قرض نامی است هر کاری را که بنده کند که آن را جزا...

قوله تعالی: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قرض نامی است هر کاری را که بنده کند که آن را جزا بود، از اینجاست که امیة بن ابی الصلت گفت.
لا تخلطن خبیثات بطیبة
❈۱❈
و اخلع ثیابک منها و انج عریانا کل امرئ سوف یجزی قرضه حسنا
او سیئا و مدینا مثل ما دانا
نیکی و بدی هر دو را قرض خوانند، از بهر آنک هر دو را پاداش است، و آنچه در آیت گفت: قَرْضاً حَسَناً دلیل است که قرضی بود نیک و قرضی بود بد.
روی عن سفیان قال لما نزل قوله تعالی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «یا رب زد امتی» فنزل قوله مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً
گفت اول از آسمان این آیت فرو آمد، که مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها هر نیکی که بنده کند ده چندان پاداش وی دهیم رسول خدا گفت یا رب بیفزای امت مرا پس این آیت فرو آمد مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً هر نیکی که بنده کند آن را اضعاف مضاعف گردانیم، و او را بآن ثواب فراوان دهیم. سدی گفت جایی که اللَّه کثیر گوید و تضعیف کند، اندازه آن جز اللَّه نداند از عظیمی و فراوانی که بود. همانست که گفت وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً جای دیگر گفت إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
اهل معانی گفته‌اند درین آیت اختصار است و اضمار، یعنی من ذا الذی یقرض عباد اللَّه فاضافه سبحانه الی نفسه تفضیلا و استعطافا کما روی ان اللَّه تعالی یقول لعبده استطعمتک فلم تطعمنی، و استسقیتک فلم تسقنی، و استکسیتک فلم تکسنی، فیقول العبد و کیف ذاک یا سیدی؟ فیقول مر بک فلان الجائع و فلان العاری، فلم تعط علیه من فضلک، فلا منعتک الیوم من فضلی، کما منعته باین قول معنی آیت آنست که کیست آنک بندگان خدای را وام دهد؟ چون خواهند و حاجت دارند؟ و معلوم میشود از راه سنت که وام دادن مه از صدقه است، که صدقه بمحتاج و غیر محتاج رسد، و وام جز محتاج از سر ضرورت نخواهد. ابو امامه روایت کرد از
مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال: «رأیت علی باب الجنة مکتوبا القرض بثمانیة عشر، و الصدقة بعشر امثالها، فقلت یا جبرئیل ما بال القرض اعظم اجرا؟ قال لان صاحب القرض لا یأتیک الّا محتاجا، و ربّما وقعت الصدقة فی غیر اهلها» و عن ابی هریره و ابن عباس قالا قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «من اقرض اخاه المسلم فله بکل درهم وزن احد و بثیر و طور سیناء حسنات»
و عن ابی الدرداء قال «لان اقرض دینارین ثم یرد ان. ثم اقرضهما احب الی من اتصدق بهما» و بحکم شرع قرض دیگرست و دین دیگر، قرض نامؤجل است و دین مؤجل، و شرط قرض آنست که هیچ منفعت بهیچ وجه فرا سر آن ننشیند، مثلا اگر زر قراضه بقرض دهد، بشرط آنک درست باز دهد، باطل بود. پس اگر بطوع خود درست باز دهد رواست، که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «خیرکم احسنکم قضاء».
فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً ابن عامر و یعقوب «فیضعفه» خواند به تشدید و نصب فا، ابن کثیر بتشدید خواند و رفع فا، دیگران بالف خوانند و تخفیف و رفع فا، مگر عاصم که او بنصب فا خواند، و تشدید در کثرت مه است و تمامتر، که تضعیف از باب تکثیر است.
وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ الایة.... همانست که جای دیگر گفت: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ یکی را فراخ روزی کند یکی را تنگ روزی، همه بعلم و حکمت اوست، همه بتقدیر و قسمت اوست، هر کس را چنانک صلاح ویست دهد، و چنانک سزای ویست رساند، ابو ذر روایت کند از رسول خدا از جلیل و جبار، گفت عز جلاله‌
«ان من عبادی من لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لا فسده ذلک، و انّ من عبادی من لا یصلح ایمانه الّا الغنی، و لو افقرته لافسده ذلک، ادبّر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر.»
معنی دیگر گفته‌اند. وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ اللَّه صدقه می‌فراستاند از بخشنده وانگه میرساند بستاننده، همانست که جای دیگر گفت وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ و درست است خبر از مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که گفت «ما تصدق امرؤ مسلم بصدقة تمرة او لقمة الا قبضها اللَّه بیمینه فیربّیها فی کفه کما یربی احدکم فلوّه او فصیله حتی تصیر مثل احد.»
مفسران گفتند آن روز که این آیت فرو آمد، ابو الدحداح گفت یا رسول اللَّه ان اللَّه یستقرضنا و هو غنی عن القرض قال «نعم، یرید ان یدخلکم به الجنة»
گفت یا رسول اللَّه خداوند عز و جل از ما قرض میخواهد و او بی نیاز از قرض رسول گفت آری، بآن میخواهد تا شما را در بهشت آرد. ابو الدحداح گفت من خدای را قرض میدهم تو بایندانی بهشت میکنی؟ گفت میکنم بایندانی بهشت هر کس را که صدقه دهد، ابو الدحداح گفت و هم جفت من ام الدحداح با من در بهشت بود؟ گفت آری، گفت و دخترکانم همچنین؟ گفت آری، پس دست رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گرفت گفت دو باغ دارم و بجز آن دو باغ چیزی دیگر ندارم، و هر دو بخدای میدهم، رسول گفت نه یکی خدای را و یکی معیشت تو و عیال ترا، گفت یا رسول اللَّه ترا بر گواه میگیرم که آن یکی که نیکوترست از ملک خویش بیرون کردم و بخدای دادم، رسول گفت لا جرم اللَّه تعالی بهشت ترا پاداش دهد، ابو الدحداح رفت و با هم جفت خویش ام الدحداح این قصه بگفت، ام الدحداح گفت ربحت بیعک، بارک اللَّه لک فیما اشتریت. و ام الدحداح آن ساعة با دخترکان خویش در آن بستان بودند که تسلیم کرده بودند، دست در آستین آن کودکان و دهن ایشان میکرد و خرما بیرون میکرد و میگفت این نه آن شماست که این آن خداست. گویند در آن بستان ششصد بن خرما بود بار آور، نیکو، همه بآسانی و دل خوشی و خشنودی خدای را عز و جل در کار درویشان کرد، تا در حق وی گفتند کم من عذق رداح، و واد فیاح فی الجنة لابی الدحداح.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ کانه قال الم ینته علمک الی خبر هؤلاء؟ و الملأ هم الاشراف و الرؤساء، کانهم الذین یملئون العین رواء قصّة آیت آنست که بعد از موسی بروزگار، کفار بنی اسرائیل بر مؤمنان ایشان مستولی شدند و قهرها راندند برایشان، بعضی را بکشتند و بعضی را به بردگی بردند و قومی را از دیار و اوطان خویش بیفکندند، روزگاری درین بلاء عظیم بودند و ایشان را پادشاهی نه، که با دشمن جنگ کردی، و مقام دشمن میان مصر و فلسطین بود در ساحل بحر روم، و قوم جالوت بودند از بقایاء عاد، جبابره روزگار خویش، با بالاهای عظیم و قوتهای سخت، و در میان بنی اسرائیل نه پیغامبری بود و نه پادشاهی که آن دشمنان را ازیشان بازداشتی، دعا کردند تا اللَّه تعالی بایشان اشمویل پیغامبر فرستاد، در عربیت نام وی اسماعیل بود. و نام مادر وی حنه، از نژاد هارون بن عمران، بود، برادر موسی علیه السّلام، بنی اسرائیل آمدند و اشمویل را گفتند «ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» بر انگیز ما را پادشاهی تا با وی جنگ کنیم با این قوم جالوت که بر ما مستولی شده‌اند و تباه کاری میکنند، اشمویل گفت «هل عسیتم» بکسر سین قراءت نافع است و لغت قومی از عرب، دیگران بفتح سین خوانند هَلْ عَسَیْتُمْ خوانند، و هی اللّغة الفصحی، اشمویل گفتا هیچ بر آن اید که اگر اینچ می‌خواهید، بر شما نویسند و فرض کنند، شما بجای نیارید و از آن باز نشینید؟ ایشان گفتند و چرا باز نشینیم و جنگ نکنیم با دشمن که ما را از سرایهای خویش بیرون کردند و از خان و مان و پسران جدا کردند؟
رب العالمین گفت: فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ چون بر ایشان نوشتند قتال که خود می‌خواستند، بجای نیاوردند و بر گشتند مگر اندکی، و آن اندک آنست که گفت فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ. مقاتل گفت کتب در قرآن بر چهار وجه است: یکی بمعنی فرض چنانک اینجا گفت: فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ ای فرض، و هم درین سورة گفت کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ ای فرض. وجه دوم بمعنی قضیت است چنانک در سورة آل عمران گفت لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ ای قضی علیهم، و در سورة التوبة گفت، لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ای ما قضی اللَّه لنا. و در سورة الحج گفت کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ ای قضی علیه. و در سورة المجادلة گفت کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ ای قضی اللَّه. وجه سوم بمعنی امر است، چنانک ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ای اللَّه امرکم. وجه چهارم بمعنی جعل است، کقوله کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ، ای جعل، و کقوله فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ای فسأجعلها. پس اشمویل پیغامبر ایشان را گفت اللَّه شما را طالوت بن قیس بپادشاهی برانگیخت.
و ذلک قوله: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً طالوت مردی بود از فرزندان یعقوب از سبط ابن یامین خروانی کردی و آب فروشی، چنین آورده‌اند که کان ایّابا و ایّاب آب فروش بود، و در سبط ابن یامین نه نبوت بود و نه ملک، که در فرزندان یعقوب نبوت در سبط لاوی بود و لاوی جدّ موسی بود، و ملک در سبط یهودا بود، و داود از سبط وی بود، و طالوت نه ازین بود نه از آن قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا ایشان گفتند، طالوت را بر ما پادشاهی چون بود؟ که او مردی درویش است، مال ندارد و نیز نه از سبط نبوت است، نه از سبط ملک اشمویل گفت شما چه پندارید؟ که آنچه اللَّه داند شما ندانید، خدای وی را بر شما برگزید و وی را فزونی داد در علم و هم در جسم، عالم وقت خویش بود و در بنی اسرائیل کس از و عالمتر نبود، و نیز با جمال بود و با قد و بالا: قیل سمّی طالوت لطوله، رب العالمین باز نمود که مرد تمام بالا دشمن را در هیبت افکند و باز شکند، و باز نمود که ملک نه بوراثت است و نه بمال، بل که عطاء ربانی است و فضل الهی، آن را دهد که خود خواهد وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ اللَّه دارنده است و داننده، همه را روزی میدهد از خزینه فراخ بی مؤنت، چنانک همه را بیافرید بقدرت فراخ بی حیلت، بیامرزد فردا بکرم فراخ بی وسیلت، واسع اوست که برسد بهر چیز بعلم و بهر کار بحکم و بهر بهره بقسم، علیم اوست که ناآموخته داناست و بدانش بی هماناست و در آموزنده هر داناست.

فایل صوتی کشف الاسرار و عدة الابرار بخش ۱۴۶ - ۴۵ - النوبة الثانیة

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها