میبدی:قوله تعالی: قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ.... الآیة اعلمه انه بمرأی من الحق لیکو...
قوله تعالی: قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ.... الآیة اعلمه انه بمرأی من الحق لیکون متأدّبا بادب الحق، فلمّا استعمل الادب و لم یسأل ما تمنّاه قبله، و لم یزد علی النظر الی السماء، اعطاه افضل ما یعطی السائلین چون خداوند کریم باشد و بنده عزیز بنده را بر شرط ادب دارد و راه عمل بوی نماید، و توفیق دهد، آن گه وی را بآن عمل پاداش دهد، و در آن حرمت داشت بستاید گوید «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ». همچنین مصطفی را خبر داد که تو بر دیدار مایی، و در مشاهده عزت مایی، نگر تا حرمت حضرت بشناسی و بادب سؤال کنی، لا جرم چون در دل وی حدیث قبله بود بحکم ادب اظهار آن نکرد و آن آرزو در دل میداشت تا از حضرت عزت خطاب آمد فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها آن آرزوی دل تو بدانستیم، و حسن ادب در ترک سؤال از تو بپسندیدیم، و آنچه رضاء تو در آنست از کار قبله ترا کرامت کردیم، ای محمد هر چه در عالم بندگانند همه در طلب رضاء مااند و ما در طلب رضاء تو، همه در جست و جوی مااند و ما خواننده تو، همه در آرزوی نواخت مااند و ما نوازنده تو وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی کعبه اکنون قبله نفس خوددان و ما را قبله جان. چون از حضرت احدیت آن نواختها روان گشت و آن کرامتها در پیوست زبان حال بحکم اشتیاق گفت:
یک ره که دلت بمهر ما یا زانست
یک ره که دلت بمهر ما یا زانست
هجرانت کشیدن ای نگار آسانست
بو بکر شبلی گفت قدس اللَّه روحه: قبله سهاند قبله عام و قبله خاص و قبله خاص الخاص، اما قبله عام کعبه است در میان جهان، و قبله خاص عرش است بر آسمان، مستوی بر آن خدای جهان، و قبله خاص الخاص دل مریدان و جان عارفان فهم ینظرون بنور قلوبهم الی ربهم بنور دل خویش مینگرند بخداوند خویش.
بو بکر شبلی گفت قدس اللَّه روحه: قبله سهاند قبله عام و قبله خاص و قبله خاص الخاص، اما قبله عام کعبه است در میان جهان، و قبله خاص عرش است بر آسمان، مستوی بر آن خدای جهان، و قبله خاص الخاص دل مریدان و جان عارفان فهم ینظرون بنور قلوبهم الی ربهم بنور دل خویش مینگرند بخداوند خویش.
❈۱❈
گفتم کجات جویم ای ماه دلستان
گفتا قرارگاه منت جان دوستان
گفتهاند مصطفی در بدایت وحی و آغاز رسالت چون دعا کردی بزبان گفتی.
بعبارت صریح، و در حال آن دعاء وی باجابت مقرون بودی، چنانک رب العالمین حکایت کرد از روز بدر که مصطفی علیه السلام لشکر اسلام را مدد میخواست فقال تعالی إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ. پس حال وی بجایی رسید که از حضرت عزت باشارت ملیح وی، و بی عبارت صریح وی، باجابت پیوستی چنانک درین آیت گفت قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ... پس چنان شد که بی اشارت و بی عبارت باندیشه مجرد اجابت آمدی. چنانک بخاطر وی فراز آمد که چه بودی اگر این گناهکاران امتم را بیامرزیدندی! این آیت آمد بر وفق این اندیشه که رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا پس کار بدان رسید که نه اشارت بایست نه اندیشه دل، چنانک وقتی بر دل وی گران آمد نشستن یاران در حجره وی، رب العالمین آیت فرستاد و گفت فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا
بعبارت صریح، و در حال آن دعاء وی باجابت مقرون بودی، چنانک رب العالمین حکایت کرد از روز بدر که مصطفی علیه السلام لشکر اسلام را مدد میخواست فقال تعالی إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ. پس حال وی بجایی رسید که از حضرت عزت باشارت ملیح وی، و بی عبارت صریح وی، باجابت پیوستی چنانک درین آیت گفت قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ... پس چنان شد که بی اشارت و بی عبارت باندیشه مجرد اجابت آمدی. چنانک بخاطر وی فراز آمد که چه بودی اگر این گناهکاران امتم را بیامرزیدندی! این آیت آمد بر وفق این اندیشه که رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا پس کار بدان رسید که نه اشارت بایست نه اندیشه دل، چنانک وقتی بر دل وی گران آمد نشستن یاران در حجره وی، رب العالمین آیت فرستاد و گفت فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا
کامنت ها