گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مهدی اخوان ثالث:شب، امشب نیز - شب افسردهٔ زندان

❈۱❈
شب، امشب نیز - شب افسردهٔ زندان
شب ِ طولانی پاییز - چو شب‌های دگر دم کرده و غمگین
❈۲❈
بر آماسیده و ماسیده بر هر چیز همه خوابیده‌اند، آسوده و بی غم
و من خوابم نمی‌آید نمی‌گیرد دلم آرام
❈۳❈
درین تاریک بی روزن مگر پیغام دارد با شما، پیغام
شما را این نه دشنام است، نه نفرین
همین می‌پرسم امشب از شمایی خوابتان چون سنگ‌ها سنگین
چگونه می‌توان خوابید، با این ضجهٔ دیوار با دیوار؟
الا یا سنگ‌های خارهای کر، با گریبان‌های زنّار ِ فرنگ آذین؟
نمی‌دانم شما دانید این، یا نی؟ درین همسایه جغدی هست و ویرانی
❈۴❈
- چه ویرانی! کهن‌تر یادگار از دورتر اعصار - که می‌آید از او هر شب، صداهای پریشانی
-"... جوانمردا! جوانمردا! چنین بی اعتنا مگذر
❈۵❈
ترا با آذر ِ پاک اهورایی دهم سوگند بدین خواری مبین خاکستر ِ سردم
هنوزم آتشی در ژرفنای ِ ژرف ِ دل باقی ست اگرچه اینک سراپا سردی و ویرانی و دردم
❈۶❈
جوانمردا! بیا بنگر، بیا بنگر به آیین ِ جوانمردان، وگرنه همچو همدردان
گریبان پاره کن، یا چاره کن درد ِ مرا دیگر بدین سردی مرا با خویشتن مگذار
❈۷❈
ز پای افتاده‌ام، دستم نمی‌گیرند دریغا! حسرتا! دردا!
جوانمردا! جوانمردا ...." مدان این جغد، نالان ورد می‌گیرد
❈۸❈
بسی با ناشناسی که خطابش رو به سوی اوست چنین می‌گوید و می‌گرید و آرام نپذیرد
و گر لختی سکوتش هست، پنداری چُگور سالخورده اندُهان را گوش می‌مالد
❈۹❈
که راه ِ نوحه را دیگر کند، آنگاه به نجوایی، همه دلتنگی و اندوه، می‌نالد:
"... زمین پر غم، هوا پر غم غم است و غم همه عالم
❈۱۰❈
به سر هر دم رو می‌ریزد دم از سالیان آوار غم ِ عالم برای یک دل ِ تنها
به تو سوگند بسیار استی غم، راستی بسیار ...."
الا یا سنگ‌های خارهای کر، با گریبان‌های زُنّاری
به تنگ آمد دلم - بیچاره - از آن ورد و این تکرار نمی‌دانم شما آیا نمی‌دانید؟
❈۱۱❈
درین همسایه جغدی هست، و ویرانی - درخشان از میان تیرگی‌هایش دو چشم ِ هول وحشتناک -
که می‌گویند روزی، روزگاری خانه‌ای بوده ست، یا باغی ولی امروز
❈۱۲❈
( به باز آوردهٔ چوپان ِ بد ماند ) چنان چون گوسفندی، که‌اش دَرَد گرگی،
از او مانده همین داغی . دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید
❈۱۳❈
الا یا سنگ‌های ِ خاره کر، با گریبان‌های زناری نمی‌دانم کدامین چاره باید کرد؟
نمی‌دانم که چون من یا شما آیا گریبان پاره باید کرد، یا دل را ز سنگ خاره باید کرد؟

فایل صوتی در حیاط کوچک پاییز، در زندان درین همسایه ۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها