مهدی اخوان ثالث:هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
❈۱❈
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
من بودم و توران و هستی لذتی داشت
وز شوق چشمک میزد و رویش به ما بود
❈۲❈
ماه از خلال ابرهای پاره پاره
چون آخرین شبهای شهریور صفا داشت
آن شب که بود از اولین شبهای مرداد
بودیم ما بر تپهای کوتاه و خاکی
❈۳❈
در خلوتی از باغهای احمد آباد
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
پیراهنی سربی که از آن دستمالی
دزدیده بودم چون کبوترها به تن داشت
❈۴❈
از بیشههای سبز گیلان حرف میزد
آرامش صبح سعادت در سخن داشت
آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
گاهی سکوتی بود، گاهی گفت و گویی
❈۵❈
با لحن محبوبانه، قولی، یا قراری
گاهی لبی گستاخ، یا دستی گنهکار
در شهر زلفی شب روی میکرد، آری
من بودم و توران و هستی لذتی داشت
❈۶❈
آرامشی خوش بود، چون آرامش صلح
آن خلوت شیرین و اندک ماجرا را
روشنگران آسمان بودند، لیکن
بیش از حریفان زهره میپایید ما را
❈۷❈
وز شوق چشمک میزد و رویش به ما بود
آن خلوت از ما نیز خالی گشت، اما
بعد از غروب زهره، وین حالی دگر داشت
او در کناری خفت، من هم در کناری
❈۸❈
در خواب هم گویا به سوی ما نظر داشت
ماه از خلال ابرهای پاره پاره
کامنت ها