مهدی اخوان ثالث:چون پرندهای که سحر با تکانده حوصلهاش
❈۱❈
چون پرندهای که سحر
با تکانده حوصلهاش
میپرد ز لانهٔ خویش
با نگاه پر عطشی
❈۲❈
میرود برون شاعر
صبحدم ز خانهٔ خویش
در رهش، گذرگاهش
هر جمال و جلوه که نیست
❈۳❈
یا که هست، مینگرد
آن شکسته پیر گدا
و آن دونده آب کدر
وان کبوتری که پرد
❈۴❈
در رهش گذرگاهش
هر خروش و ناله که هست
یا که نیست، میشنود
ز آن صغیر دکه به دست
❈۵❈
و آن فقیر طالع بین
و آن سگ سیه که دود
ز آنچهها که دید و شنید
پرتوی عجولانه
❈۶❈
در دلش گذارد رنگ
گاه از آنچه میبیند
چون نگاه دویانه
دور ماند صد فرسنگ
❈۷❈
چون عقاب گردون گرد
صید خود در اوج اثیر
جوید و نمیجوید
یا بسان آینه ای
❈۸❈
ز آن نقوش زود گذر
گوید و نمیگوید
با تبسمی مغرور
ناگهان به خویش دید
❈۹❈
ز آنچه دید یا که شنود
در دلش فتد نوری
وین جوانهٔ شعر است
نطفهای غبار آلود
❈۱۰❈
قلب او به جوشید
سینهاش کند تنگی
ز آتشی گدازنده
ارغنون روحش را
❈۱۱❈
سخت در خروش آرد
یک نهان نوازنده
زندگی به او داده است
با سپارشی رنگین
❈۱۲❈
پرتوی ز الهامی
شاعر پریشانگرد
راه خانه گیرد پیش
با سریعتر گامی
❈۱۳❈
باید او کند کاری
کز جرقهای کم عمر
شعلهای برقصاند
وز نگاه آن شعله
❈۱۴❈
یا کند تنی را گرم
یا دلی را بسوزاند
تا قلم به کف گیرد
خورد و خواب و آسایش
❈۱۵❈
میشود فراموشش
افکند فرشتهٔ شعر
سایه بر سر چشمش
پرده بر در گوشش
❈۱۶❈
نامهها سیه گردد
خامهها فرو خشکد
شمعها فرو میرد
نقشها برانگیزد
❈۱۷❈
تا خیال رنگینی
نقش شعر بپذیرد
میزند بر آن سایه
از ملال یک پاییز
❈۱۸❈
از غروب یک لبخند
انتظار یک مادر
افتخار یک مصلوب
اعتماد یک سوگند
❈۱۹❈
روشنیش میبخشد
با تبسم اشکی
یا فروغ پیغامی
پرده میکشد بر آن
❈۲۰❈
از حجاب تشبیهی
یا غبار ایهامی
و آن جرقهٔ کم عمر
شعلهای شود رقصان
❈۲۱❈
در خلال بس دفتر
تا که بیندش رخسار؟
تا چه به اشدش مقدار؟
تا چه آیدش بر سر؟
کامنت ها