مهدی اخوان ثالث:۱ با نگهی گمشده در کهنه خاطرات
❈۱❈
۱
با نگهی گمشده در کهنه خاطرات
پهلوی دیوار ترک خوردهای سپید
بر لب یک پله چوبین نشستهام
❈۲❈
با سری آشفته، دلی خالی از امید
میگذرد بر تن دیوار، بی شتاب
در خط زنجیر، یکی کاروان مور
نامتوجه به بسی یادگارها
❈۳❈
میشود آهسته ز مد نظاره دور
گویی بر پیرهن مورثی به عمد
دوخته کس حاشیه واری نخش سیاه
یا وسط صفحهای از کاغذ سپید
❈۴❈
با خط مشکین قلمی رفته است راه
اندکی از قافلهٔ مور دورتر
تار تنیده یکی عنکبوت پیر
میپلکد دور و بر تارهای خویش
❈۵❈
چشم فرو دوخته بر پشهای حقیر
خوشتر ازین پرده فضا هیچ نیست، هیچ
بهتر ازین پشه غذا عنکبوت گفت
نیست به از وزوز این پشه نغمهای
❈۶❈
عیش همین است و همین: کار و خورد و خفت
از چمن دلکش و صحرای دلگشا
گفت خوش الحان مگسی قصهای به من
خوشتر ازین پرده فضا هیچ نیست، هیچ
❈۷❈
جمله فریب است و دروغ است آن سخن
۲
پنجرهها بسته و درها گرفته کیپ
قافلهٔ نور نمیخواندم به خویش
❈۸❈
بر لب این پله چوبین نشستهام
قافلهٔ مور همی آیدم به پیش
پند دهندم که بیا عنکبوت شو
زندگی آموخته جولاهگان پیر
❈۹❈
کهات زند آن شاهد قدسی بسی صلا
کهات رسد از نای سروشی بسی صفیر
من نتوانم چو شما عنکبوت شد
کولی شوریده سرم من، پرندهام
❈۱۰❈
زین گنه، ای روبهکان دغل! مرا
مرگ دهد توبه، که گرگ درندهام
باز فتادم به خراسان مرگبار
غمزده، خاموش، فروخفته، خصم کامل
❈۱۱❈
دزدی و بیداد و ریا اندر آن حلال
حریت و موسقی و می در آن حرام
۳
پهلوی دیوار ترک خوردهای که نوز
❈۱۲❈
میگذرد بر تن او کاروان مور
بر لب یک پلهٔ چوبین نشستهام
با نگهی گمشده در خاطرات دور
کامنت ها