گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مهدی اخوان ثالث:لب‌ها پریده رنگ و زبان خشک و چاک چاک رخساره پر غبار غم از سال‌های دور

❈۱❈
لب‌ها پریده رنگ و زبان خشک و چاک چاک رخساره پر غبار غم از سال‌های دور
در گوشه‌ای ز خلوت این دشت هولناک جوی غریب ماندهٔ بی آب و تشنه کام
❈۲❈
افتاده سوت و کور بس سال‌ها گذشته کز آن کوه سربلند
پیک و پیام روشن و پاکی نیامده ست وین جوی خشک، رهگذر چشمه‌ای که نیست
❈۳❈
در انتظار سایهٔ ابری و قطره‌ای چشمش به راه مانده، امدیش تبه شده ست
بس سال‌ها گذشته که آن چشمهٔ بزرگ دیگر به سوی معبر دیرین روانه نیست
❈۴❈
خشکیده است؟ یا ره دیگر گرفته پیش؟ او ساز شوق بود و سرود و ترانه داشت
و کنون که نیست، ساز و سرود و ترانه نیست در گوشه‌ای ز خلوت دشت اوفتاده خوار
❈۵❈
بر بستر زوال و فنا، در جوار مرگ با آن یگانه همدم دیرین دیر سال
آن همنشین تشنه، چنار کهن، که نیست بر او نه آشیانهٔ مرغ و نه بار و برگ
❈۶❈
آنجا، در انتظار غروبی تشنه است کز راه مانده مرغی بر او گذر کند
چون بیند آشیانه بسی دور و وقت دیر بر شاخهٔ برهنهٔ خشکش، غریب وار
❈۷❈
سر زیر بال برده، شبی را سحر کند این است آن یگانه ندیمی که جوی خشک
همسایه است با وی و همراز و همنشین وز سال‌های سال
❈۸❈
در گوشه‌ای ز خلوت این دشت یکنواخت گسترده است پیکر رنجور بر زمین
ای جوی خشک! رهگذر چشمهٔ قدیم وقتی مه، این پرندهٔ خوشرنگ آسمان
❈۹❈
گسترده است بر تو و بر بستر تو بال آیا تو هیچ لب به شکایت گشوده‌ای
از گردش زمانه و نیرنگ آسمان؟ من خوب یادم آید ز آن روز و روزگار
❈۱۰❈
کاندر تو بود، هر چه صفا یا سرور بود و آن پاک چشمهٔ تو ازین دشت دیولاخ
بس دور و دور بود، و ندانست هیچ کس کز کوهسار جودی، یا کوه طور بود
❈۱۱❈
آنجا که هیچ دیده ندید و قدم نرفت آنجا که قطره قطره چکد از زبان برگ
آنجا که ذره ذره تراود ز سقف غار روشن چو چشم دختر من، پاک چون بهشت
❈۱۲❈
دوشیزه چون سرشک سحر، سرد چون تگرگ من خوب یادم آید ز آن پیچ و تابهات
و آنجا که آهوان ز لبت آب خورده‌اند آنجا که سایه داشتی از بیدهای سبز
❈۱۳❈
آنجا که بود بر تو پل و بود آسیا و آنجا که دختران ده آب از تو برده‌اند
و کنون، چو آشیانه متروک، مانده‌ای در این سیاه دشت، پریشان وسوت و کور
❈۱۴❈
آه ای غریب تشنه! چه شد تا چنین شدی لب‌ها پریده رنگ و زبان خشک و چاک چاک
رخساره پر غبار غم از سال‌های دور؟

فایل صوتی زمستان مشعل خاموش

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها