محمدعلی بهمنی:بهار بهار، صدا همون صدا بود صدای شاخهها و ریشهها بود
❈۱❈
بهار بهار، صدا همون صدا بود
صدای شاخهها و ریشهها بود
بهار بهار، چه اسم آشنایی
صدات میاد... اما خودت کجایی؟
❈۲❈
وا بکنیم پنجرهها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطرهها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازهتر از فصل شکفتنم کرد
❈۳❈
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه، تو خونه
حیاط ما یه غربیل، باغچه ما یه گلدون
خونهٔ ما همیشه، منتظر یه مهمون
❈۴❈
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازهتر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
❈۵❈
یه آشنا که مثل قصهها بود
خواب و خیال همه بچهها بود
آخ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست، باهاش شکست دلامون
❈۶❈
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجرهها رو دوست داشت
❈۷❈
بهار اومد پنجرهها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
❈۸❈
دروغ نگم، هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
کامنت ها