محمدعلی بهمنی:پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
❈۱❈
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی میسوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
❈۲❈
گفتی از خستهترین حنجرهها میآمد
بغضشان، شیونشان، ضجهٔ زیر و بمشان
نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
❈۳❈
زخمها خیرهتر از چشم تو را میجستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
این غزلها همه جان پارهٔ دنیای منند
لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
❈۴❈
گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا باد دگر زمزمهٔ مبهمشان
فکر نفرین به تو در ذهن غزلهایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
کامنت ها