محمدعلی بهمنی:قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
❈۱❈
قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همو که میپنداشت
به یکی جرعهاش خراب شدیم
❈۲❈
هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
❈۳❈
گوش کن ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم
اینک این تو که چهره میپوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم
❈۴❈
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه میخواهی؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
کامنت ها