محمدعلی بهمنی:در دیگران میجوییام اما بدان ای دوست اینسان نمییابی ز من حتی نشان ای دوست
❈۱❈
در دیگران میجوییام اما بدان ای دوست
اینسان نمییابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم ، گم، مرا در خود صدا می زن
تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست
❈۲❈
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگرچه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
❈۳❈
من قانعم آن بخت جاویدان نمیخواهم
گر میتوانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این بر شانهها بار گران ای دوست
❈۴❈
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده میکوشی بمانی مهربان ای دوست
انسان که میخواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
کامنت ها