محمدرضا شفیعی کدکنی:خنیاگر غرناطه را باری بگویید
❈۱❈
خنیاگر غرناطه را
باری بگویید
با من هماوازی کند
از آن دیاران
❈۲❈
کاینجا دلم
در این شبان شوکرانی
بر خویش می لرزد
چو برگ از باد و باران
❈۳❈
اینجا و آنجا
لجه ای از یک شب است آه
نیلینه ای
تلخابه ی زهر سیاهی ست
❈۴❈
با من هماوازی کن از آنجا
که آواز
در تیره ی تنها تاری شب
جان پناهی ست
❈۵❈
در کودکی
وقتی که شب از کوچه تنها
بهر خرید نان و سبزی می گذشتم
آواز می خواندم
❈۶❈
که یعنی نیست باکم
از هر چه آید پیش و باشد سرنوشتم
امروز هم
در این شبان شوکرانی
❈۷❈
وقتی شرنگ شب گزندش می گزاید
تنها پناهم چیست ؟
آوازم
که آن هم
❈۸❈
در ژرفنای شب
به خاموشی گراید
خنیاگر غرطانه را امشب بگویید
با من هماوازی کند از آن دیاران
❈۹❈
کاینجا دلم
در این شبان شوکرانی
بر خویش می لرزد
چو برگ از باد و باران
❈۱۰❈
کامنت ها