محمدرضا شفیعی کدکنی:گیرم که ابر بامدادان بهشت اینجا بارید و خوش بارید
❈۱❈
گیرم که ابر بامدادان بهشت اینجا
بارید و خوش بارید
وان روشنی آسمانی را
نثار این حصار بی طراوت کرد
❈۲❈
از ساحل دریاچه ی اسفند
با بی کرانی آیینه اش تابید و خوش تابید
اما
مرغان صحرا خوب می دانند
❈۳❈
گلهای زندان را صفایی نیست
اینجا قناری ها ی محبوس قفس پیوند
این بستگان آهن و خو کرده با دیوار
بر چوب بست حس معصوم سعادت های مصنوعی
❈۴❈
با دانه ای فنجان آبی چهچهی آوازشان خرسند
هرگز نمی دانند
کاین تنگناشان پرده ی شور و نوایی نیست
کامنت ها