محمدرضا شفیعی کدکنی:این چرخ چاه کهنه ی کاریز با ریسمان پر گره خویش
❈۱❈
این چرخ چاه کهنه ی کاریز
با ریسمان پر گره خویش
این یادگارهای صد قهر و آشتی
یادآور شفاعت دستان روستایی
❈۲❈
این خشک دشت را سیراب می کند ؟
در هر گره نشان امیدی ست
وان سوی هر امیدی یأسی
در جمع این گره ها
❈۳❈
پیوند اشنایی دیرینه استوار
آن سو درخت تشنه لبی
برگ هاش را
از تشنگی فشرده به هم کرده گوش ها
❈۴❈
تا بشنود ترانه ی جویی که خشک شد
اما دریغ زمزمه ای نیست
وان سوی تر شیار افزار
با تخته پاره های شکسته
❈۵❈
در هرم نیم روز
خیل هزارگان ملخ ها
این مرکبان تندرو قحط و خشک سال
از دور و دور دست فراخای دشت را
❈۶❈
محدود می کنند
ای باد ! ای صبورترین سالک طریق
ای خضر ناشناس
که گاهی به شاخ بید
❈۷❈
گاهی به موج برکه و
گاهی به خواب گرد
دیدار مینمایی و پرهیز می کنی
ایام تشنه کامی ما را
❈۸❈
از یاس های ساحل دریاچه ها مپرس
آنجا که از شکوفه شکر ریز می کنی
کامنت ها