محمدرضا شفیعی کدکنی:شب به خیر ای دو دریای خاموش شب به خیر ای دو دریای روشن
❈۱❈
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای نگاه پر آزرم
باز امشب
❈۲❈
در کدامین خلیج شمایان
بادبان سحر می گشاید ؟
آه دیری ست
دیری ست
❈۳❈
دیری ست
من درین سوی این ترعه ی خون
تو در آن سوی آن باغ آتش
وز دگر سوی
❈۴❈
ابر و باران
ابر و باران و تنهایی من
راه باریک و
شب ژرف و تاریک
❈۵❈
هیچ نشناختم با که بودم
هیچ نشناختی با که بودی
لیک می دانم
اینجا
❈۶❈
در شمار شهیدان این باغ
یک تنم
ارغوانی شکسته
هر چه هستم همانم که بودم
❈۷❈
هر چه بودم همینم که هستم
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
می رود باد بارن ستاره
❈۸❈
می رود آب
آیینه ی عمر
می روی تو
سوی آفاق تاریک مغرب
❈۹❈
آسمان را بگویم که امشب
یاسهای ره کهکشان را
بر سر رهگذرارت فشاند
یک سبد لاله
❈۱۰❈
از تازه تر باغ سرخ شفق
در نخستین سحرگاه هستی
تا درین راه تنها نباشی
در کنارت نشاند
❈۱۱❈
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای دو دریای خاموش
گاه می پرسم : از خویش بی خویش
شاید آنجا در آن سوی سیلاب
❈۱۲❈
خواب بی گریه ی سبز مرداب
برگ را با نسیم سحرگاه
گفت و گویی نبود و نبوده ست
باز می گویم
❈۱۳❈
ای چشم بیدار
پس درین خشک سال ترانه
آن همه واژگان پر آزرم
بر لب لاله برگان صحرا
❈۱۴❈
ترجمان کدامین سرود است ؟
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای نگاه پر آزرم
❈۱۵❈
این سرود درود است و بدرود
کامنت ها