محمدرضا شفیعی کدکنی:من از خراسان و تو از تبریز و
❈۱❈
من از خراسان و
تو از تبریز و
او از ساحل بوشهر
با شعرهامان شمع هایی خرد
❈۲❈
بر طاق این شبهای وحشت بر می افروزیم
یعنی که در این خانه هم
چشمان بیداری
باقی ست
❈۳❈
یعنی در اینجا می تپد قلبی و
نبض شاخه ها زنده ست
هر چند
با زهر سبز آلوده و از وحشت کنده ست
❈۴❈
این شمع ها گیرم نتابد
در شبستان ابد در غرفه ی تاریخ
گیرم فروغ فتح فردایی نباشد
لیک
❈۵❈
گر کور سو
گر پرتو افشان
هر چه هست این است
یاد آور چشمان بیداری ست
❈۶❈
وز زندگانی
گرچه شامی شوکران کند
باری نموداری ست
کامنت ها