محمدرضا شفیعی کدکنی: ابری که بر آن دره ها خاموش می بارد
❈۱❈
ابری که بر آن دره ها
خاموش می بارد
سیلاب تندش
خواب شهر خفتگان را نیز
❈۲❈
آشفته خواهد کرد
هر دور در آیینه نزدیک است
وقتی تو
گلهای زمستان خواب گلدان را
❈۳❈
در لحظه ای که عمر را بر آب می دیدند
بردی کنار پنجره
بر سفره ی اسفند
صبحانه
❈۴❈
با نور و نسیم کوچه
مهمان سحر کردی
آن ساقه های سرد افسرده
پشت حصیر ساکت پرده
❈۵❈
هرگز
اعجاز دستان تو را
در خواب می دیدند ؟
کامنت ها