محمدرضا شفیعی کدکنی:اینک بهار بر در قلب تو می زند اما تو آن طرف
❈۱❈
اینک بهار بر در قلب تو می زند
اما تو آن طرف
بیرون قلب خویشتن
استاده ای هنوز
❈۲❈
صبحی که روی شانه ی زیتون
در حالت هبوط است
فردا
از نخل های سوخته
❈۳❈
بالا خواهد رفت
اما
یک شاخه گل برای تو کافی ست
تا فاصله شود
❈۴❈
بین تو و هزار ستاره
بین تو و حضور سپیده
بین تو هیاهوی شهری که هر سحر
در سربی صفیری بیدار می شود
❈۵❈
کامنت ها