محمدرضا شفیعی کدکنی:که تازیانه فرود آمد و باز شکوه نکرد
❈۱❈
که تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ تو می خواهی
به آب حرف بشویی
❈۲❈
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
❈۳❈
حروف : مبدا و فعل اند و
فعل : آب و درخت
و سبزه و لبخند
و طفل مدرسه و سیب
❈۴❈
سیب سرخ خدا
من این عفونت رنگین را
به آب همهمه خواهم شست
که واژه های من از دریا
❈۵❈
می ایند
و هم به دریا می پویند
کجای اطلس تاریخ را
تو می خواهی
❈۶❈
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
❈۷❈
و باز شکوه نکرد
خبر رسیده که باران دوباره
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
❈۸❈
و باغ خاکستر خواهد شکفت
مسافری در راه است
که بادبانش از ارغوان و ابر
پر است
❈۹❈
و جسم ظلمت را
این هزار پای زخمی را
از خواب نسترن ها بیرون می افکند
مسافرانی در راه اند
❈۱۰❈
سپیده دم را بر دوش می کشند آنان
لباس صاعقه بر تن دارند آنان
برادرانم
شب را با واژه هاشان
❈۱۱❈
سوراخ می کنند
خبر رسیده که باران درشت
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
❈۱۲❈
مگر نمی بینی
که قلب من سبز است
و حالتی دارم
که آب و آتش دارند
❈۱۳❈
به جست و جوی نظام نو حروفم و
وزنی
که روز و روزبهان را کنار یکدیگر
مدیح گویم و
❈۱۴❈
طاسین عشق را بسرایم
که کفر من کفری ست
که هیچ سیمرغی بر اوج آن
نیارد پرزد
❈۱۵❈
نگاه کن
که بغض تندر ترکید
و تر شد مژه ی خوشه های گندم
از شوق
❈۱۶❈
و ارغوان ها آنجا نماز می خوانند
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ را
❈۱۷❈
تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
❈۱۸❈
و تازیانه فرود آمد
گذار بر ظلمات آب زندگانی را
به خضر خواهد بخشید
مبین که صف بستند
❈۱۹❈
هزار خواجه نظام الملک
هزار خواجهی اخته
و بر لب هر یک
هزار واژه ی اخته
❈۲۰❈
ببین که این ها
این ها
چگونه در باران
رخان لاشه ی مردار شش هزاران سالی را
❈۲۱❈
به خون گل ها سرخاب می کنند هنوز
برای سیر چنین باغ وحش چنگیزی
مگر به گردن زرافه ای در آویزی
و تازیانه فرود آد
❈۲۲❈
و باز شکوه نکرد
درون جنگل سبز
چکاوکی پر زد
و در نسیم آویخت
❈۲۳❈
کامنت ها