محمدرضا شفیعی کدکنی:من و شعر وجوبار رفتیم و رفتیم
❈۱❈
من و شعر وجوبار
رفتیم و رفتیم
به آنجا رسیدیم آنجا که دیگر
نه جای پای کس بود
❈۲❈
و نه آشنا بود
درختان به ایین دیگر
و مرغان به ایین دیگر
صدایی که می آمد از دور
❈۳❈
صدای خدا بود
رها بود
به هنگام پرواز
از روی باغی به باغی
❈۴❈
کسی زیر بال پرستو و پروانه ها را
نمی کرد تفتیش
شقایق
ز طوفان نمی گشت خاموش
❈۵❈
چراغش همیشه پر از روشنا بود
نمی دانم آنجا کجا بود
نمی دانم آنجا کجا بود
کامنت ها