محمدرضا شفیعی کدکنی: از یادها برهنه و در بادها دوان همپای و پویه نفس گرم آهوان
❈۱❈
از یادها برهنه و در بادها دوان
همپای و پویه نفس گرم آهوان
می کوچم از رهایی در چشم کوچه ای
کانجا سراچه ها همه لبریز هجرت اند
❈۲❈
و آواز را به خاک فرو رفته زانوان
خاموش مانده بودم یک چند
زیرا
از خشم
❈۳❈
در شعرهای من
دندان واژه ها
به هم افشرده می شد
آه
❈۴❈
ناگاه
ترکید بغض تندر
در صبر ابرا
پاشید خون صاعقه
❈۵❈
بر سبزه ی جوان
جایی که نان گرسنه شد و آب تشنه زیست
شمشیر در نخاع سحرگه نهاده اند
در جاده های صبحدم
❈۶❈
این جمع جادوان
در لحظه ای که کج شد فریاد ها
همه
در زیر ثقل شب
❈۷❈
ناگاه
برگ لاله برون آمد از محاق
آن گاه
دیدم
❈۸❈
مشتی طلوع کامل بر آبها روان
کامنت ها