محمدرضا شفیعی کدکنی:هر چند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
❈۱❈
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
❈۲❈
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
❈۳❈
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
کامنت ها