محمدرضا شفیعی کدکنی:کبریت های صاعقه پی در پی
❈۱❈
کبریت های صاعقه
پی در پی
خاموش می شود
شب همچنان شب است
❈۲❈
با این که یک بهار و دو پاییز
زنجیره ی زمان را
با سبز و زردشان
از آب رودخانه گذر دادند
❈۳❈
دیدیم
در آب رودخانه همه سال
خون بود و خاک گرم
که می رفت
❈۴❈
در شط
شطی که دست مردی
در موج های نرمش
ایینه ی خدا را
❈۵❈
یک روز شست و شو داد
کبریت های صاعقه
پی در پی
خاموش می شد
❈۶❈
شب همچنان شب است
خون است و خاک گرم
نظارگان مات شب و روز
بسیار روزها و چه بسیار
❈۷❈
کبریت های صاعقه
پی در پی
شب را
کمرنگ می کند
❈۸❈
من دیدم و صبور گذشتن
خون از رگان فقر و شهامت
جاری بود
در خاک های اردن سینا
❈۹❈
کبریت های صاعقه شب را
بی رنگ می کند
چندان که در ولایت مشرق
از شهر بند کهنه ی نیشابور
❈۱۰❈
سرکرده ی قبیله ی تاتار
فریاد هم صدایی خود را
فانوس دود خورده ی تاریک
از روشنای صبح می آویزد
❈۱۱❈
کبریت های صاعقه
شب را
نابود می کند
کامنت ها