محمدرضا شفیعی کدکنی: دیدی که باز هم صد گونه گشت و بازی ایام
❈۱❈
دیدی که باز هم
صد گونه گشت و بازی ایام
یک بیضه در کلاهش نشکست ؟
این معجزه ست
❈۲❈
سحر و فسون نیست
چندین که
عرض شعبده با اهل راز کرد
زان سالیان و روزان
❈۳❈
روزی که خیل تاتار
دروازه را به آتش و خون بست
سال کتاب سوزان
با مرده باد آتش
❈۴❈
و زنده باد باد
از هر طرف که اید
مهلت به جمع روسپیان دادند
ما در صف کدایان
❈۵❈
خرمن خرمن گرسنگی و فقر
از مزرع کرامت این عیسی صلیب ندیده
با داس هر هلال درودیم
بانگ رسای ملحد پیری را
❈۶❈
از دور می شنیدیم
آهنگ دیگری داشت فریاد های او
هزار پرسش بی پاسخ از شما دارم
گروه مژده رسانان این مسیح جدید
❈۷❈
شفا دهنده ی بیمارهای مصنوعی
میان خیمه ی نور دروغ زندانی
و هفت کشور
از معجزات او لبریز
❈۸❈
کسی نگفت و نپرسید
از شما
یک بار
میان این همه کور و کویر و تشنه وخشک
❈۹❈
کجاست شرم و شرف ؟
تا مسیح تان بیند
و لکه های بهارش را
ازین کویر
❈۱۰❈
ازین ناگزیر
بزداید
و مثل قطره ی زردی ز ابر جادوییش
به خاک راه چکد
❈۱۱❈
کدام روح بهاران ؟
کدام ابر و نسیم ؟
مگر نمی بیند
عبور وحشت و شرم است
❈۱۲❈
در عروق درخت
هجوم نفرت و خشم است
در نگاه کویر
زبان شکوه ی خار
❈۱۳❈
از تن نسیم گذشت
تو از رهایی باغ و بهار می گویی؟
مسیح غارت و نفرت
مسیح مصنوعی
❈۱۴❈
کجاست باران کز چهره ی تو بزداید
نگاره های دروغین و
سایه ی تزویر ؟
کجاست اینه
❈۱۵❈
ای طوطی نهان آموز
که در نگاه تو بماند
این همه تقریر ؟
کامنت ها