محمدرضا شفیعی کدکنی: آن بیشه های الماس باز ازکرانه ی صبح
❈۱❈
آن بیشه های الماس
باز ازکرانه ی صبح
شب را به آب دادند
شاد آن خجسته صبحی
❈۲❈
کان روشنان جاری
در بستر سکوت و شط نظاره ی من
هر سنگ و صخره ای را
موج و شتاب دادند
❈۳❈
وان لحظه ای که مرغان
در دوردست خواندند
و این سوی رودباران
گل ها جواب دادند
❈۴❈
کامنت ها