محمدرضا شفیعی کدکنی: مرغکان بر سردریا آرام بال بگشوده به راه سفرند
❈۱❈
مرغکان بر سردریا آرام
بال بگشوده به راه سفرند
نقشی افتاده بر آن پرده ی لرزان حریر
گویی از پنجره ابر به ناگه دستی
❈۲❈
کاغذی چند سپید
پاره کرده ست و فرو ریخته زانجای به زیر
کامنت ها