محمدرضا شفیعی کدکنی:با آن که شب است و راه فریادی در هیچ سوی افق نمی بینم
❈۱❈
با آن که شب است و راه فریادی
در هیچ سوی افق نمی بینم
با این همه از لبان صدامید
این زمزمه را دوباره می خوانم
❈۲❈
باشد که ز روزنی گذر گیرد
شاید روزی کبوتری چاهی
این زمزمه را دوباره سر گیرد
وانگاه به شادی هزاران لب
❈۳❈
آزاد به هر کرانه پر گیرد
کامنت ها