محمدرضا شفیعی کدکنی:گر دلی آسوده ز آشوب زمن می داشتم خاطری خندانتر از صبح چمن می داشتم
❈۱❈
گر دلی آسوده ز آشوب زمن می داشتم
خاطری خندانتر از صبح چمن می داشتم
تا زدم چون غنچه دم بر باد رفتم همچو گل
کاشکی مهر خموشی بردهن می داشتم
❈۲❈
اشک لرزانم که افتادم ز چشم آشنا
کاش یک بار دگر روی وطن می داشتم
داستان عشق من شیرین تر از فرهاد بود
گر نگفتم پاس عشق کوهکن می داشتم
❈۳❈
همچو خورشید سحر بودی اگر مشتی زرم
جای در آغوش گل های چمن می داشتم
سود و سودایم کجا بودی به تدبیر جنون
گر هراس نام و ننگ خویشتن می داشتم
کامنت ها