محمدرضا شفیعی کدکنی:من که رفتم زین چمن باغ و بهاران گو مباش بوسه باران و رقص شاخساران گو مباش
❈۱❈
من که رفتم زین چمن باغ و بهاران گو مباش
بوسه باران و رقص شاخساران گو مباش
چون گل لبخند من پژمرد ابری گو مبار
چون خزان شد عمر من صبح بهاران گو مباش
❈۲❈
من که سر بردم به زیر بال خاموشی و مرگ
نغمه ی شور افکن بانگ هزاران گو مباش
تیشه را فرهاد از حسرت چو بر سر می زند
نقش شیرینی به طرف کوه ساران گو مباش
❈۳❈
این درخت تشنه کام اینجا چو در بیداد سوخت
کوه ساران را زلال جویباران گو مباش
گر نتابد اختری بر آسمان من چه غم
پر تو شمعی به شام سوگواران گو مباش
کامنت ها