محمدرضا شفیعی کدکنی: ای نگاهت خنده مهتاب ها بر پرند رنگ رنگ خواب ها
❈۱❈
ای نگاهت خنده مهتاب ها
بر پرند رنگ رنگ خواب ها
ای صفای جاودان هر چه هست
باغ ها گل ها سحر ها آب ها
❈۲❈
ای نگاهت جاودان افروخته
شمع ها خورشید ها مهتاب ها
ای طلوع بی زوال آرزو
در صفای روشن محراب ها
❈۳❈
ناز نوشین تو و دیدار توست
خنده مهتاب در مرداب ها
در خرام نازنینت جلوه کرد
رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها
❈۴❈
خنده ات آیینه ی خورشید هاست
در نگاهت صد هزار آهو رهاست
میوه ای شیرین تر از تو کی دهد
❈۵❈
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
برگی از باغ سخن هات ار بود
هستی صد باغ و بارانش بهاست
پ یش اشراق تو در لاهوت عشق
❈۶❈
شمس و صد منظومه شمسی سهاست
در سکوتم اژدهایی خفته است
که دهانش دوزخ این لحظه هاست
کن خموش این دوزخ از گفتار سبز
❈۷❈
کان زمرد دافع این اژدهاست
در نگاه من بهارانی هنوز
روشنایی بخش چشم آرزو
❈۸❈
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
خنده صبح بهارانی هنوز
در مشام جان به دشت یاد ها
یاد صبح و بوی بارانی هنوز
❈۹❈
در تموز تشنه کامی های من
برف پاک کوه سارانی هنوز
در طلوع روشن صبح بهار
عطر پاک جوکنارانی هنوز
❈۱۰❈
کشت زار آرزوهای مرا
برق سوزانی و بارانی هنوز
نای عشقم تشنه ی لبهای تو
❈۱۱❈
خامشم دور از تو و آوای تو
همچو باران از نشیب دره ها
می گریزم خسته در صحرای تو
موجکی خردم به امیدی بزرگ
❈۱۲❈
می روم تا ساحل دریای تو
هو کشان همچون گوزن کوه سار
می دوم هر سوی ره پیمای تو
مست همچون بره ها و گله ها
❈۱۳❈
می چرم با نغمه ی هی های تو
مستم از یک لحظه دیدارت هنوز
وه چه مستی هاست در صهبای تو
زندگانی چیست ؟ لفظ مهملی
❈۱۴❈
گر بماند خالی از معنای تو
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
❈۱۵❈
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود
❈۱۶❈
چوم زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود
ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود
❈۱۷❈
در شب من خنده ی خورشید باش
آفتاب ظلمت تردید باش
ای همای پرفشان در اوج ها
❈۱۸❈
سایه ی عشق منی جاوید باش
ای صبوحی بخش می خواران عشق
در شبان غم صباح عید باش
آسمان آرزوهای مرا
❈۱۹❈
وشنای خنده ی ناهید باش
با خیالت خلوتی آراستم
خود بیا و ساغر امید باش
کامنت ها