محمدرضا شفیعی کدکنی: ساغرم ایینگی کرد و جهانی یافتم وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم
❈۱❈
ساغرم ایینگی کرد و جهانی یافتم
وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم
جسته ام آفاق را در جام جمشید جنون
هر چه جز عشق تو باقی را گمانی یافتم
❈۲❈
شبنم صبحم که در لبخند خورشید سحر
خویش را گم کردم و از او نشانی یافتم
ساحل آسایشی نبود که من مانند موج
رفتم از خود تا در این دریا کرانی یافتم
❈۳❈
در بیابان طلب سرگشته ماندم سال ها
تا دراین ره نقش پای کاروانی یافتم
روشنی بخش گلستانم چو ابر نو بهار
وین صفای خاطر از اشک روانی یافتم
❈۴❈
چشم بستم از جهان کز فرط استغنای طبع
در دل بی آرزوی خود جهانی یافتم
کامنت ها