محمد بن منور:بوبکر مکرم گفت کی کیایی بود در نشابور کی پیوسته بر شیخ احتساب میکرد. یک روز شیخ را سقط...
بوبکر مکرم گفت کی کیایی بود در نشابور کی پیوسته بر شیخ احتساب میکرد. یک روز شیخ را سقطی عود آوردند و هزار دینار. شیخ حسن را گفت زیرهوایی و حلوایی ترتیب ده و آن سفط عود بیکبار در آتش نه تا همسرایگان را نیز نصیبی رسد. و سفرۀ بتکلف بنهادند. این کیا درآمد تا بر شیخ احتساب کند. گفت در چنین وقتی تنگ سال و سختی که میبینی، این چه اسرافست؟ و سفاهت و زجر میکرد. شیخ جواب نمیداد و اصحابنا میرنجیدند. شیخ سر بر آورد و بوی نگاه کرد و گفت درآی! کیادو تا درآمد. شیخ گفت نیز فروتر آی! نیک دوتا گشت، همچنان بماند و بحیله بازگشت و در مسجدی که در پهلوی خانقاه بود بنشست. شیخ درویشی را فرمود تا او را خدمت میکرد. دو سال و نیم همچنان بود، بعد ازآن وفات یافت.
کامنت ها