محیط قمی:خوشا دمی که لبم را به لب چو جام نهی لبت به بوسم و قالب کنم زشوق تهی
❈۱❈
خوشا دمی که لبم را به لب چو جام نهی
لبت به بوسم و قالب کنم زشوق تهی
رخ نکوی تو دیدن بود صباح الخیر
از آن که خرم و خندان چو گل به صبح گهی
❈۲❈
از آن زمان که عیان شد، چه زنخدانت
کبوتر دل یوسف زجان شده است چهی
ز زیب قامت و حسن جمال سروی و ماه
ولیک سرو قباپوش و ماه کج کلهی
❈۳❈
شود زوصف بنا گوش تو گشوده دلم
چنان که غنچه گل از نسیم صبح گهی
از آن زمان که شدم با خبر ز رحمت دوست
نه از گناه که شرمنده ام زکم گنهی
❈۴❈
جهان بگشتم و دیدم تمام خوبان را
جهان فدای تو بادا که از تمام بهی
مشو زکثرت عصیان زلطف حق نومید
که لطف صرصر و تو با گنه چو پرکهی
❈۵❈
به شست و شوی نگردد سفید جامه ی بخت
که را که رفته قلم در حقش به رو سیهی
میانه ی تو و جانان حجاب هستی تو است
به وصل می نرسی تا زخویشتن نرهی
❈۶❈
ترا نموده علایق اسیر دام بلا
به کوش تا به تجرد، زدام او برهی
خطا است رفتن نزد کریم چون بازاد
بر آستان تو وارد شدیم دست تهی
❈۷❈
خطا سرودم، آورده ام مدیح شهی
که از تمام جهانش فزونی است و بهی
قسیم دوزخ و جنت، علی که با حبش
زیان نمی رسدت گرچه غرفه ی گنهی
❈۸❈
شها مدیح تو گویم برای آن که به حشر
مرا زورطه ی اندوه و غم، نجات دهی
به خاک پای تو سوگند و آسمان بلند
که با غلامی تو عار آیدم زشهی
❈۹❈
گزافه گفتم و من در خور غلامی تو
نیم غلام و سگت را سگم زجان و رهی
«محیط» را به حمایت زبیم ایمن کن
به راه پر خطر آخرت شود چو رهی
کامنت ها