محیط قمی:دلم که بود زآلایش طبیعت پاک گرفته گرد کدورت از این نشیمن خاک
❈۱❈
دلم که بود زآلایش طبیعت پاک
گرفته گرد کدورت از این نشیمن خاک
مَلول گشتم از این همرهان سست عنان
کجا است راه نوردی مُجرّدی چالاک
❈۲❈
اگر از این تن خاکی سفر کنی ای دل
نخست گام نهی پای بر سر افلاک
بلند و پست جهان ای رفیق بسیار است
گهی به چرخ برد که گذارت برخاک
❈۳❈
چو نیستی است سرانجام، هرچه پیش آید
به هر طریق که باشی مدار دل غمناک
به یاوه ابر بهاری به دجله می بارد
به راه بادیه لب تشنگان شدند هلاک
❈۴❈
رواق صومعه را آن زمان شکست آمد
که سرکشید به اوج سپهر طارم تاک
نکو است هرچه کند دِلستان چه جور و چه مهر
خوش است آن چه دهد او، چه زهر و چه تریاک
❈۵❈
به کیش اهل کرم کافری، اگر ای دل
کنی به راه عزیزان زبذل جان امساک
گرم رسد به گریبان جامه ی جان دست
کنم به روز فراق تو تا به دامان چاک
❈۶❈
من و خیال خلاف رضای تو، هیهات!
تو و هوای حصول مراد من؟ حاشاک
ز یُمن دوستی بندگان خسرو دین
ز دشمنی زمانه، مرا نباشد باک
❈۷❈
ولیّ حق حسن بن علی، شه کونین
امام یازدهم، سبط خواجه ی لولاک
بزرگ آیت یزدان که درک ذاتش را
توان نمودن گر ذات حق شود ادراک
❈۸❈
خدیو کون و مکان، شهسوار مسک وجود
که بسته سلسله ی کائنات بر فتراک
شها وجود دو عالم طُفیل هستی تو است
تو اصل فیضی و ارواح عالمین، فداک
❈۹❈
به لطف عام تو دارد «محیط» چشم امید
در آن زمان که سپارد طریق تیره مغاک
کامنت ها